نویسنده: موشه شارون
مترجم: محمد طاهر ریاضی ارسی
«اهل الکتاب» اصطلاحی قرآنی است که درباره‌ی یهودیان و مسیحیان- همراه با هم یا جداگانه- به عنوان مؤمنان به یک کتاب وحیانی به کار می‌رود.
واژه‌ی «اهل» در ترکیب با نام اشخاص بیانگر خویشاوندی نسبی است، اما همراه با سایر اسامی معانی گسترده‌تری می‌یابد. برای مثال، «اهل مذهب» کسانی‌اند که از یک شریعت یا مکتب فقهی خاص پیروی می‌کنند؛ «اهل الاسلام» بیانگر مسلمانان است. اصطلاح «اهل القرآن» که در احادیث آمده است، طبق روایت ابن‌منظور (لسان العرب، ذیل اهل)، به کسانی اطلاق می‌شود که قرآن را به خاطر می‌سپرند و بدان عمل می‌کنند. وی می‌افزاید: «اهل القرآن امت پروردگار و برگزیده‌ی اویند». به عبارت دیگر، «اهل القرآن» همان افراد مسلمان‌اند. در نگاه نخست به نظر می‌رسد که این اصطلاح، به معنای دقیق کلمه، مترادف «اهل الکتاب» باشد. واژه‌ی «اهل» که در قرآن برای توصیف گروهی از افراد- اعضای یک خانواده، قبیله یا جماعت- به کار رفته، در ترکیب «اهل الکتاب» به گونه‌ای تقریباً بی‌همتا به معنای امتی دینی است که براساس کتاب مقدس هویت یافته‌اند. برای اهل کتاب شکل‌های بدیلی وجود دارد که در معنای اصلی این اصطلاح تغییری ایجاد نمی‌کنند، به معنی مردمی که دارای «کتاب» آسمانی‌اند یا کسانی که خداوند کتابی آسمانی یا بخشی از آن را به ایشان «عطا کرده است» («الّذین أوتوا الکِتاب یا الّذین أوتوا نَصیباً مِنَ الکتاب»؛ مثلاً بقره: 144-145؛ آل عمران:19-20 و23؛ نساء: 44، 47و 131؛ مائده: 5 و57؛ انعام: 20؛ همچنین عبارات مشابه، از قبیل بقره: 146؛ شوری: 14). مفهوم اهل کتاب در قصص قرآن نیز به کار رفته است؛ در این قصص شرایطی که «کتاب» آسمانی به دریافت کنندگان اعطا شده، ذکر می‌شود (مثلاً انعام: 91-92 و154-157؛ فاطر: 25). در همه‌ی این موارد «عطا کردن» یا «فرو فرستادن (تنزیل)» کتاب به معنای لطفی است از سوی خداوند که مردم یا جوامعی خاص را برمی‌گزیند تا دریافت کننده و حافظ کلام او باشند. انتقال کتاب آسمانی به دریافت کنندگان به واسطه‌ی یک پیامبر- رسول صورت می‌گیرد. این واسطه برای یهودیان موسی (انعام: 91؛ هود:110) و برای مسیحیان عیسی (آل عمران: 44-48) بود. برخی پیامبران، به خصوص داوود (نساء: 163؛اسراء: 55) را می‌توان واسطه‌ای برای انتقال کتاب به قوم یهود دانست (نک. بقره: 87). در برخی موارد، علاوه بر اطلاق عنوان «کتاب» («الکتاب»؛ مثلاً، نساء: 105؛ مائده: 68 و 110؛ فصلت: 45)، اسم کتاب‌ها (تورات، انجیل، زبور) نیز ذکر شده است.
مطابق بیان قرآن، یهودیان و مسیحیان برای دریافت کتاب آسمانی انتخاب شده‌اند و به همین دلیل انتظار می‌رود از مفاد کتاب پیروی کنند و لایق محافظت از آن باشند (مائده: 68؛ غافر: 53). اما به طورکلی، قرآن «اهل کتاب» را لایق این عنایت و نعمت خاص الهی نمی‌داند. این امر عمدتاً بدین علت است که اهل کتاب تعمداً نزول وحی بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را انکار می‌کردند، در حالی که می‌بایست از آن به خوبی آگاه باشند (مائده: 19و 41-44). اگر اهل کتاب به کتاب راستین اعطایی خود رجوع می‌کردند، متوجه می‌شدند که کتاب ایشان نیز پیام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق می‌کند («مُصَدِّق» 9؛ مائده: 48؛ انعام: 91-92؛ احقاف: 12). اما از سر لجاجت و به منظور توجیه مخالفت با پیامبر اسلام، مضمون واقعی کتاب خود را «کتمان کردند»، «تغییر دادند» و «تحریف کردند» (بقره: 174؛ نساء: 46؛ مائده: 13 و 41) و بدین ترتیب، با مشرکان همداستان شدند. (مثلاً، بینه: 1).
واژه‌ی «اهل» که در قرآن برای توصیف گروهی از افراد- اعضای یک خانواده، قبیله یا جماعت- به کار رفته، در ترکیب «اهل الکتاب» به گونه‌ای تقریباً بی‌همتا به معنای امتی دینی است که براساس کتاب مقدس هویت یافته‌اند. «اهل»، که در کاربرد رایج بیانگر ساکنان منطقه‌ای معیّن (یثرب، مدینه، مَدیَن؛ نک. احزاب: 13؛ توبه: 101 و120؛ حجر: 67؛ طه: 40؛ قصص: 45) یا نحوه‌ی سکونت («اهل القُری»، اعراف: 96-98) یا خانواده (اهل[ال]بیت، هود: 73؛ قصص: 12؛ احزاب: 33) است، در قرآن برای ارجاع به گروهی از افراد وام گرفته شد که از تعالیم یک کتاب آسمانی پیروی می‌کنند. این معنا هنگامی که قرآن ادعای انحصارطلبانه‌ی یهودیان مبنی بر بازگشت تبار ایشان به ابراهیم را انکار می‌کند، کاملاً قابل تشخیص است: «ابرهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه حنیف و مسلم بود و از مشرکان نبود. در حقیقت، نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همان کسانی هستند که او را پیروی کرده‌اند و [نیز] این پیامبر و کسانی که [به آیین او] ایمان آورده‌اند....» (آل عمران: 67-68).
گرچه قرآن تبار یهودیان را به یعقوب، نوه‌ی ابراهیم (یا فرزند ابراهیم، هود: 71) منتسب می‌کند، بیشتر به ارتباط یهودیان و مسیحیان با متون وحیانی توجه دارد. این متون وحیانی به شکل «کتاب» نازل شده‌اند. به نظر می‌رسد که ساکنان غرب شبه جزیره‌ی عربستان مدت‌ها قبل از ظهور اسلام با واژه‌ی «کتاب» آشنا بوده‌اند، چرا که این کلمه بارها در قرآن ذکر شده است. با توجه به تحقیقات اخیر که تعامل میان ساکنان عرب زبان و سایر جوامع سامی‌زبان این منطقه را به اثبات می‌رساند، احتمالاً خود کلمه‌ی «کتاب»، «کِتخاب هَک- کاتوب» به زبان عبری و «کِتهابه» به زبان آرامی، بین برخی مردمان این منطقه رایج بوده است. همچنین یهودیان یمن و مسیحیان بابلی و نیز آرامی (سریانی) زبان، حتی چه بسا این واژه را به معنای کلی کتاب مقدس به کار می‌بردند. یهودیان شریعت مکتوب، اسفار خمسه، را با عبارت «تُرَه شِـ-بی- کِتاب» توصیف می‌کردند. احتمالاً هر دو جزء این عبارت برای عرب زبانان شبه جزیره آشنا بوده است و قرآن نیز هر دو واژه، «کتاب» و «تورات» را به طور جداگانه و مترادف یکدیگر ذکر کرده است. واژه‌ی «کتاب» در قرآن به وضوح به معنای متن مکتوب است و برخی اشارات قرآنی بر این نکته دلالت دارند که وحی قرآنی تنها از این جهت که به طور شفاهی منتقل شده و به صورت مکتوب نازل نشده، با «کتاب»های آسمانی قبلی متفاوت است. البته اکثر اشارات قرآنی به وضوح بیان می‌کنند که محتوای این پیام با کتاب‌های آسمانی پیش از خود تفاوتی ندارد و همانند آنها باید به شکل کتاب ثبت شود و مؤید کتب پیشین و تکمیل کننده‌ی آنهاست (watt-Bell,Intoduction, 142 f). «[خداوند] این کتاب را در حالی که مؤید آنچه (از کتاب‌های آسمانی) پیش از خود می‌باشد، به حق [و به تدریج] بر تو نازل کرد و تورات و انجیل را پیش از آن برای رهنمود مردم فرو فرستاد و فُرقان را نازل کرد» (آل عمران: 3-4). اما، علی‌رغم این اشارات صریح، عبارت «اهل الکتاب» در قرآن به پیروان تورات و انجیل اختصاص دارد. در یک مورد، نص قرآن به طور مشخص‌تر مسیحیان را با عبارت «اهل الانجیل» معرفی می‌کند. (مائده:47)
بنابراین، کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، «الکتاب»، شأن پیوندهای خویشاوندی یا مکانی را برای هویت‌بخشی به گروه خاصی از افراد می‌پذیرد. از این طریق، قرآن آموزه‌ی اصلی خود در زمینه‌ی امت مؤمنان را پی‌گیری می‌کند، که عبارت است از ایجاد جامعه‌ای فراگیر و گسترده به واسطه‌ی پیوندهای دینی. همان‌طور که امت پیروان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) «مؤمِنون» (و در مواردی معدود، مُسلِمون)اند که از طریق وحی قرآنی با یکدیگر همبستگی دارند، یهودیان و مسیحیان نیز به واسطه‌ی کتب وحیانی خاص خود، امت‌های دینی به شمار می‌روند.
از آنجا که منشأ الوهی کتب یهودیان و مسیحیان انکار نمی‌شود (هرچند این متون در وضع فعلی‌شان صرفاً صورت تحریف شده‌ی متون اصلی‌اند)، لازم است که امت مؤمنان به نحو مناسبی با «اهل کتاب» رفتار کنند. تفاسیر مربوط به آیات 5 و29 توبه، تمایزی ظاهراً قرآنی را بین برخورد مؤمنان با «اهل کتاب» و «مشرکان» هنگام شکست در جنگ‌ها شرح و بسط می‌دهد. در چنین مواقعی، انتخاب مشرکان به پذیرش تسلیم یا مرگ محدود می‌شود، اما «اهل کتاب» می‌توانند، بی‌آنکه از آیین خود دست بکشند، در جامعه‌ی اسلامی زندگی کنند. البته امت مؤمنان مختارند که اگر لازم باشد برای وادار کردن «اهل کتاب» به پرداخت جزیه از زور استفاده کنند (توبه: 29؛ Kister, An yadin).
اکثر ارجاعات قرآن به «اهل کتاب» ماهیت جدلی دارد. «اهل کتاب» (یا آنچنان که بارها تکرار شده، گروهی از آنان که «کافر شده‌اند») اصولاً دشمن مسلمانانی‌اند که از آنان می‌خواهند وحیانی بودن قرآن را بپذیرند. «اهل کتاب» نسبت به مسلمانان حسادت می‌کنند، چرا که خداوند برای آنان نیز پیامبری را مبعوث کرده است (بقره: 105-109). اما از سوی دیگر، قرآن در پی زمینه‌ی مشترک میان مسلمانان و «اهل کتاب» است. در آیه‌ی 62 بقره آمده است: «در حقیقت، کسانی که [به اسلام] ایمان آورده و کسانی که یهودی شده‌اند و ترسایان و صابئان، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد». در آیه‌ی 64 آل عمران این زمینه‌ی مشترک با صراحت بیشتری بیان می‌شود: «بگو: ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم....».
در آیاتی که بعدها و هنگام مخالفت‌های جدلی شدید در مدینه نازل شد، این زمینه‌ی مشترک با یهودیان و مسیحیان به دو اصل محدود می‌شود: یکتاپرستی محض و ایمان به روز داوری (یا «آخرت»). اما به نظر می‌رسد که حتی این دو اصل نیز، با وجود اذعان اهل کتاب به آنها، برای برطرف ساختن تفاوت‌های عقیدتی بین مسلمانان و اهل کتاب کافی نیست. قرآن مسیحیان و حتی یهودیان را به شرک متهم می‌کند، چرا که مسیحیان به تثلیث قائلند و عیسی را فرزند خدا می‌دانند و یهودیان نیز مدعی‌اند عُزَیر (عزرا) پسر خداست. وارد کردن این اتهام بر یهودیان مسئله‌ای پیچیده است و هنوز هم تبیین رضایت بخشی برای آن عرضه نشده است. نام عُزَیر به این صورت در هیچ یک از متون یهودی ذکر نشده است و اعتقاد به اینکه خداوند پسری دارد، نه تنها با تفکر ربّیانی آن زمان بیگانه است، بلکه از موارد عمده‌ی مخالفت جریان غالب یهود با مسیحیت نیز هست. اما از آنجا که قرآن چنان از فرزندی عُزَیر سخن می‌گوید که گویی این موضوع شناخته شده و مورد تأیید بوده است («و یهود گفتند: عُزیر پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست....»، توبه: 30)، بنابراین احتمالاً گروهی از مردم وجود داشته‌اند که خود را یهودی می‌خواندند و عُزیر را فرزند خدا می‌دانستند. این واقعیت که زمینه‌ی طرح این سخن ادعای مسیحیان است که مسیح را پسر خدا می‌خواندند، احتمالاً مهم است. آیه‌ی پیشین (29 توبه) مؤمنان را به نبرد «با کسانی از اهل کتاب (مِنَ الّذین اُوتوا الکتاب) که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی‌آورند»، فرا می‌خواند و بلافاصله در آیه‌ی بعدی اعتقاد شرک‌آمیز یهودیان و مسیحیان مطرح می‌شود. روشن است که اولاً پیامبر اسلام نسبت به موضوع فرزندی عُزیر کاملاً مطمئن بوده است؛ ثانیاً در این اعتقاد تفاوتی میان یهود و مسیحیت وجود ندارد و فقط نامی را که به فرزند خدا منتسب می‌کنند، متفاوت است. مسیحیان فرزند خدا را مسیح و یهودیان عُزیر می‌نامند. راه‌حل این معما چندان دشوار نیست: احتمالاً منبع نام عُزیر اسم مصغّر عربی نیست، بلکه از واژه‌ی عبری «عُزیر» آمده است. با توجه به اینکه مصوت کشیده«ای» (e) در زبان عبری به ناگزیر با مصوت مرکب «اَی» (ay) در زبان عربی بیان می‌شود، نام عبری عُزیر در حرف نگاری عربی به عُزیر تبدیل شده است. عُزیر در زبان عبری به معنای «یاری رسان» و نیز «نجات بخش» است. این واژه در کتاب مقدس و متون بعد از آن به تنهایی و همچنین همراه با کلمات مشتق از ریشه‌ی ی ش ع به معنای رستگاری، ذکر شده است (در آغاز دعای آمرزش هجدهم، مهم‌ترین دعای یهودیان، از خداوند با این القاب یاد می‌شود: پادشاه [میلِک]، یاری رسان [عُزیر]، نجات‌بخش [مُشیعَه] و پشتیبان [مَگِن]). بنابراین، می‌توان گفت مقصود قرآن از یهودیان و مسیحیان که به آنها کتاب داده شد، دو گروه مشابهی است که هر دو به وجود فرزند نجات‌بخش خداوند معتقدند و تنها تفاوتشان در این است که یکی فرزند خدا را عُزیر و دیگری مسیح می‌نامد.
موضوع عُزیر در ارتباط با هویت یهودیان مدینه اهمیت بیشتری می‌یابد. با استناد به صرف اطلاعات قرآنی، می‌توان گفت حداقل برخی از یهودیان مدینه (نه همه‌ی آنها) نماینده‌ی فرقه‌ای بوده‌اند که اندیشه‌های منجی‌گرایانه (مسیحایی) داشتند و مسیح را پسر خدا می‌دانستند و او را «نجات‌بخش» و «یاری رسان» (عُزِیر، عُزَیر) می‌نامیدند. به همین دلیل است که عبارت «اهل الکتاب» در قرآن بارها برای اشاره به هر دو (مسیحیان و یهودیان) استفاده می‌شود و همواره نمی‌توان اطمینان یافت که آیا در یک ارجاع خاص قرآن به یهودیان اشاره می‌کند یا به مسیحیان یا به هر دو. از سی و یک آیه‌ای که در آنها به طور مستقیم به «اهل الکتاب» اشاره شده، فقط در دو مورد می‌توان مشخص کرد که منظور یهودیان است یا مسیحیان. در آیات 153-155 نساء، اهل کتاب از پیامبر اسلام می‌خواهند که یکباره کتابی از آسمان فرو آورد؛ آنها در این عمل از الگوی اجدادشان پیروی می‌کردند که، حتی بعد از نزول دلایل آشکار (بَیّنات) برایشان گوساله‌ی طلایی را ساختند و بر نافرمانی در مقابل خداوند و پیامبرانش اصرار ورزیدند. در آیه‌ی 171 نساء، منظور از «اهل الکتاب» به وضوح مسیحیان است. در این آیه، قرآن به اهل کتاب توصیه می‌کند که درباره‌ی خداوند به درستی سخن بگویند و در دین خود غلو نکنند. هرچند خداوند عیسی را با دمیدن روح خود بر مریم به وجود آورد، ولی او فقط رسول خداست؛ او عیسی پسر مریم است، نه عیسی پسر خدا. حتی در این دو مورد مشخص نیز نمی‌توان کاملاً مطمئن بود که پیامبر از دو گروه بسیار مشابه با همه سخن نمی‌گوید، دو گروهی که هر دو عیسی را مظهر اندیشه‌ی مسیحایی و «پسر خدا» می‌دانند و فقط از او با دو نام مختلف یاد می‌کنند: «مسیح» و «عُزِیر» (نجات‌بخش). مطابق اشارات قرآنی، «نصاری» این فرزند خداوند را «مسیح» و «یهود» او را «نجات‌بخش» می‌نامند. در گفتار قرآن، از هر دو گروه به دلیل آنکه معتقدند خداوند دارای فرزند است، انتقاد می‌شود و تنها تفاوتشان در اسمی است که به او اختصاص داده‌اند. بنابر این تفسیر از اشارات قرآنی به «یهود» می‌توان گفت که یهودیان مورد اشاره‌ی این کتاب آسمانی با یهودیان بعد از تبعید به بابل تفاوت دارند، چرا که این تبعیدیان به صراحت هرگونه ارتباط با عیسی را انکار می‌کردند.
در ادامه‌ی این مدخل، آیاتی که مشخصاً به «اهل الکتاب» پرداخته‌اند، بدون اشاره به حدیث یا تفسیر (یعنی بدون ذکر تفاسیر) به طور خلاصه بیان خواهد شد. در آغاز، تعدادی از اشارات قرآن به اهل کتاب در سوره‌های بقره و آل عمران ذکر می‌شود.
بقره: 105- کسانی از «اهل کتاب» که کافر شده‌اند و مشرکان، هیچ کدام دوست نمی‌دارند خیر و برکتی از جانب پروردگار بر مؤمنان (مسلمانان) فرود آید. بقره: 109- بسیاری از «اهل کتاب» نسبت به مسلمانان حسادت می‌کنند و آرزو دارند که ایشان را کافر گردانند. آل عمران: 64- قرآن «اهل کتاب» را به یکتاپرستی به منزله‌ی اعتقادی مشترک با مسلمانان فرامی‌خواند. آل عمران: 65- «اهل کتاب» نباید ابراهیم را منحصر به خود بدانند، چرا که تورات و انجیل بعد از وی نازل شده است (از آنجایی که ابراهیم نقش مهمی در یهودیت و مسیحیت برعهده دارد، قطعاً این آیه به هر دو گروه اشاره می‌کند). آل عمران:69- گروهی از «اهل کتاب» آرزو دارند که مسلمانان را به ضلالت بکشانند، اما فقط خود را گمراه خواهند کرد. آل عمران: 70-71- قرآن از «اهل کتاب» می‌پرسد که چرا آیات الهی را انکار می‌کنند و حق را با باطل درمی‌آمیزند. آل عمران: 75- برخی از «اهل کتاب» امین و قابل اعتمادند و بعضی نه؛ این گروه غیرقابل اطمینان حتی بر خداوند نیز دروغ می‌بندند. آل عمران: 98-100- «اهل کتاب» آیات الهی را انکار می‌کنند و مؤمنان را از مسیر خداوند منحرف می‌کنند. قرآن به مؤمنان هشدار می‌دهد که برخی از «آنان که به ایشان کتاب داده شده است» آرزو دارند که ایشان را کافر گردانند. آل عمران: 110-114- برای «اهل کتاب» بهتر بود که ایمان بیاورند، اما اکثرشان نافرمانی می‌کنند. «اهل کتاب» در جنگ با مسلمانان، جز شکست نصیبی نخواهند داشت. چنین مقدّر شده که «اهل کتاب» به خواری و ذلت دائمی گرفتار شوند، چرا که آیات الهی را انکار کردند و پیامبران را به ناحق به قتل رساندند. البته همه‌ی «اهل کتاب» یکسان نیستند: برخی از ایشان آیات الهی را در دل شب می‌خوانند و سر به سجده می‌نهند و به خداوند و روز آخرت ایمان دارند (تنها در تفاسیر مشخص شده که اشاره‌ی این آیات به یهودیان است یا مسیحیان). آل عمران: 199- از میان «اهل کتاب» کسانی‌اند که به خدا و به آنچه به خودشان و نیز به پیامبر اسلام نازل شده، ایمان دارند؛ خداوند پاداش مناسبی به این گروه عطا خواهد کرد. نساء: 123-124- ثواب و عذاب به اعمال افراد بستگی دارد؛ این امر به اعتقادات «اهل کتاب» یا مسلمانان وابسته نیست.
در سوره‌ی نساء، سه اشاره‌ی مهم و مفصل به اهل کتاب ذکر شده است. نساء: 153-159- «اهل کتاب» از پیامبر می‌خواهند که برای ایشان یکباره کتابی از آسمان فرود آورد. این نشانه‌ی گستاخی آنهاست، چرا که قبلاً از موسی خواسته بودند نشانه‌ای آشکار از خدا برایشان عرضه کند و حتی پس از آنکه صاعقه بر آنان نازل شد گوساله (العِجل) را ساختند. خداوند کوه طور را بالای سرشان برافراشت، فرمان داد احترام روز شنبه را نگه دارند و از ایشان «پیمانی استوار» گرفت. پس به سزای نقض این پیمان، انکار آیات الهی، قتل پیامبران، تهمت زدن به مریم و ادعای کشتن عیسی مسیح مجازات خواهند شد. در واقع، عیسی را نکشتند یا مصلوب نکردند، بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد: «و از اهل کتاب کسی نیست مگر آنکه پیش از مرگ خود حتماً به او ایمان می‌آورد و روز قیامت (عیسی نیز) بر آنان شاهد خواهد بود» (تنها در این بخش از قرآن به وضوح به مطالب مرتبط با یهود اشاره شده، اما معلوم نیست که وقایع گذشته موردنظر است یا برخی مجادلات معاصر. آیه‌ی 157 نساء به کسانی اشاره می‌کند که درباره‌ی عیسی اختلاف‌نظر دارند یا نسبت به او دچار شک شده‌اند؛ اینان هیچ علمی به عیسی ندارند و فقط از حدس و گمان پیروی می‌کنند. این آیه را نمی‌توان به یهودیان یا مسیحیان منتسب کرد. برخلاف دیگر آیات که ماهیت تاریخی دارند، به نظر می‌رسد که این آیه به زمان معاصر پیامبر و اختلاف‌نظر مسیحیان و گروه‌های یهودی- مسیحی درباره‌ی ذات عیسی مسیح اشاره می‌کند). نساء: 171- قرآن به «اهل کتاب» هشدار می‌دهد که در دین خود غلو نکنند و عیسی را فقط رسول خدا و کلمه‌ی او بدانند که با دمیدن روح خود بر مریم به وجود آمد. اما خداوند یگانه است و والاتر از آن است که پسری داشته باشد؛ و هر آنچه در آسمان و زمین است، همه متعلق به اوست (به نظر می‌رسد که این آیه به مسیحیان اشاره می‌کند، اما همچنین ممکن است اختلاف‌نظر میان مسیحیان محلی یا گروه‌های شبه مسیحی معاصر پیامبر اسلام درباره‌ی ذات عیسی نیز موردنظر باشد، که احتمالاً بازتابی از مباحثات کلیسای رسمی بیزانس بوده است).
در نخستین اشاره به اهل کتاب در سوره‌ی پنجم (مائده: 15)، قرآن به «اهل کتاب» خبر می‌دهد که رسول خدا آمده است تا آنچه از «کتاب» را که ایشان پوشیده می‌داشتند، بیان کند. در واقع، خداوند نور و «کتابی روشنگر» به سوی آنان فرستاده است. مائده: 19- رسول خدا به سوی «اهل کتاب» می‌آید تا حقایق را برایشان بیان کند و بشیر و نذیر باشد. مائده: 59- قرآن از «اهل کتاب» می‌پرسد چرا بر مسلمانان ایراد می‌گیرند که به خداوند و آنچه بر ایشان و پیش از آن نازل شده، ایمان آورده‌اند. مفهوم آیه این است که آنچه خداوند بر مسلمانان نازل کرده، همانی است که قبلاً ارسال کرده بود. مائده: 65- اگر «اهل کتاب» به خداوند ایمان بیاورند، گناهانشان زدوده می‌شود و به بهشت راه می‌یابند. مائده: 68- قرآن کریم به «اهل کتاب» توصیه می‌کند به تورات و انجیل عمل کنند؛ وحی پیامبر اسلام عامل آن شد که بسیاری از ایشان بر کبر و کفرشان بیفزایند. مائده: 77- به «اهل کتاب» توصیه می‌شود که در دین خود غلو نکنند، درباره‌ی خداوند جز حق نگویند و از پیروی راه کسانی که درگذشته از راه راست منحرف شدند، اجتناب کنند (این آیه یادآور آیه‌ی 17 نساء است، با این تفاوت که به صراحت به مسیحیان اشاره‌ای نکرده است).
آیات 46-47 عنکبوت به مسلمانان توصیه می‌کند که فقط با شیوه‌ای صحیح با «اهل کتاب» مجادله کنند و بگویند که خدای هر دو یکی است و به آنچه در گذشته بر «اهل کتاب» نازل شده و آنچه اکنون بر ایشان فرود آمده، ایمان دارند. «کتاب»ی بر پیامبر اسلام وحی شد که مشابه همان کتبی است که در گذشته نازل شده و «اهل کتاب» بدان معتقدند. البته برخی از «اهل کتاب» به قرآن ایمان می‌آورند و جز کافران کسی آیات الهی را انکار نمی‌کند. احزاب: 26- خداوند مسلمانان را بر گروهی از «اهل کتاب» پیروز گردانید و آنها را از دژهایشان (صَیاصیهِم) به زیر آورد (طبق روایات، این آیه به «جنگ خندق» مربوط است و منظور از «اهل کتاب» یهودیانی است که علیه پیامبر اسلام وارد جنگ شدند). حدید: 29- فضل و بخشش پروردگار در حیطه‌ی قدرت «اهل کتاب» قرار ندارد و فقط در دست خداست و آن را به هر کس که بخواهد، عطا می‌کند.
آیه‌ی 2 حشر چند معنا و پیچیده است؛ به همین دلیل باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد: مؤمنان به لطف خداوند در جنگ با برخی از «اهل کتاب» (کافران از اهل کتاب) پیروز شدند. کسانی از «اهل کتاب» تصور می‌کردند دژهایشان تسخیرناپذیر است، اما خداوند آنها را مجبور کرد منازل و دژها را ترک کنند (در حالی که مسلمانان غلبه بر اهل کتاب را غیرممکن می‌دانستند). خداوند چنان ترسی بر دل‌هایشان حکمفرما کرد که به دست خود منازل خویش را ویران کردند. این پیروزی برای مسلمانان کاملاً غیرمنتظره بود (طبق تفاسیر، این آیه به ماجرای اخراج یهودیان بنی‌قَینقُاع مربوط است، که پس از اخراج یهودیان بنی‌نضیر صورت گرفت [قس. Commentary, ii, Bell, 363-364]. در این آیه، به گروهی از اهل کتاب اشاره شده است که کفر می‌ورزند. خداوند این گروه کافر را از منازلشان بیرون کرد. انتساب این آیه به طایفه‌ای از یهودیان فرض قابل قبولی است. البته قرآن به جای واژه‌ی «یهود»، از عبارت کلی‌تر «اهل کتاب» استفاده کرده است. واضح است که این آیه به تفاوت‌های اعتقادی اشاره‌ای نمی‌کند، بلکه مسئله رویارویی عینی است که شائبه‌ی دینی پیدا کرده است. گروهی از «اهل کتاب» که مسبب این رویارویی بودند، تنها با صفت «کافران» معرفی می‌شوند و اشاره‌ی دیگری به هویت آنان نمی‌شود).
آیه‌ی 11 حشر نیز، در زمینه‌ی رویارویی عینی پیامبر اسلام با مخالفان خود، به «اهل کتاب» اشاره می‌کند. این آیه از منافقانی (الّذین نافَقوا) سخن می‌گوید که به «برادران «اهل کتاب» خود که کفر ورزیدند» وعده دادند که اگر اخراج شدید، حتماً همراهیتان خواهیم کرد و اگر مورد حمله قرار گرفتید، حتماً یاریتان خواهیم کرد و در انتها می‌افزاید: «قطعاً آنان دروغگویانند» (طبق منابع متعارف تاریخی، این آیه به منافقان مدینه قبل از اخراج بنی‌نضیر اشاره می‌کند. البته در خود آیه نشانه‌ای وجود ندارد که این فرض را تأیید کند. در این آیه نیز عبارت کلی «گروهی از اهل کتاب که کفر ورزیدند» به کار رفته است، که بدون هرگونه بسترهای جدلی، هویت آنها معلوم نیست. با این حال، با توجه به سیاق متن و آیه‌ی بعدی، واضح است که صحبت از یک جنگ در میان است که در آن مخالفان اسلام در «قریه‌های دارای استحکامات یا از پشت دیوارها» (حشر: 14) با مسلمانان مؤمن نبرد می‌کنند).
سوره‌ی بینه کاملاً به «کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیدند» و مشرکان اختصاص دارد. در هشت آیه‌ی این سوره به همدستی و پیوند این دو گروه اشاره شده است. خداوند با ارسال «دلیلی آشکار» (بَیّنة)، یعنی پیامبری راستین که «صحیفه‌هایی پاک را تلاوت کند» (یَتلو صُحُفاً مطَهَّرة)، به این دو گروه فرصتی برای نجات و رستگاری بخشید. پس از آنکه دلیل آشکار بر اهل کتاب (الّذینَ اوتوا الکتاب، به معنای «کسانی که کتاب به ایشان عطا شد») نمایان شد، دستخوش پراکندگی یا اختلاف نظر شدند. به ایشان توصیه می‌شود که فقط خداوند را بپرستند، نماز به پا دارند و زکات بدهند. کسانی از «اهل کتاب» (که کفر ورزیدند) و مشرکان بدترین مخلوقاتند و تا ابد در آتش جهنم گرفتار خواهند شد. در مقابل، کسانی از «اهل کتاب» که ایمان بیاورند و اعمال شایسته انجام دهند، بهترین مخلوقات خداوندند و تا ابد در باغ‌های عَدن که در زیر درختان آن نهرها روان است، جای خواهند گرفت (در این سوره خلاصه‌ای از نگرش قرآن به «اهل کتاب» ذکر شده است: کسانی از «اهل کتاب» که ایمان بیاورند، همانند سایر مؤمنان سعادتمند خواهند شد. ایمان آوردن در نظر قرآن، عبارت است از پذیرش پیامبر اسلام که متن مقدس را در مقام دلیلی آشکار (حجّة) تلاوت می‌کند و عمل به دو فریضه‌ی اصلی اسلام: نماز (صَلاة) و پرداخت زکات مقرر. بنابراین، آدمیان به دو گروه تقسیم می‌شوند: رستگاران که عبارت‌اند از مؤمنان که بهترین مخلوقات خداوندند (خیر البَریَّة) و تا ابد در بهشت به سر می‌برند و کافران «اهل کتاب» و مشرکان که بدترین مخلوقاتند و به آتش جهنم گرفتار خواهند شد).
بنابراین، به استثنای چند مورد، اشارات قرآنی به «اهل کتاب» لزوماً تنها به یکی از یهودیان یا مسیحیان اختصاص ندارد. حتی در مواردی که چنین ترادفی را بتوان برقرار کرد، مشخص نیست که کدام گروه از یهودیان یا مسیحیان موردنظر است (مگر در مواردی که اشاره‌ی واضحی به گذشته‌ی تاریخی وجود دارد). بسیار محتمل است که پیامبر اسلام علاوه بر یهودهای ربیّانی (از یمن و شاید بابل)، با گروه‌هایی معتقد به اندیشه‌های مسیحایی نیز در ارتباط بوده است که خود را «یهود» معرفی می‌کردند. با توجه به متن قرآن، هویت «اهل کتاب» را که با پیامبر اسلام به رویارویی مکتبی، عینی و اعتقادی پرداختند، نمی‌توان دقیق‌تر ساخت. پیامبر توانست برخی از اهل کتاب را مؤمن کند، اما به ناچار با مخالفان خود از این گروه وارد جنگ شد. موضوعات اصلی در رویارویی اعتقادی عبارت بود از: نخست، اعتبار و حقانیت نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و دوم، مفهوم و ماهیت حقیقی یکتاپرستی. «اهل کتاب»، اعم از اینکه یهودیان موردنظر باشد یا مسیحیان، تا پایان حیات پیامبر اسلام، متهم بودند به اینکه عقیده‌ی یکتاپرستی اصیلی را که در کتب آسمانیشان معرفی شده بود، کنار گذاشتند و اعتقادات شرک‌آمیز را اختیار کردند و به همین دلیل در زمره‌ی مشرکان قرار گرفتند (نک. McAuliffe, Persian exegetical evaluation, 104-105). نیز نک. ایمان و کفر؛ بنی‌اسرائیل؛ تکثر دینی.
منابع تحقیق:
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمه‌ی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.